سرکلاس بحث این بود که چرا بعضی از پسرهایی که هر روز با یک دختری ارتباط دارند ، دنبال دختری که تا به حال با هیچ پسری ارتباط نداشته اند برای ازدواج می گردند!
اصلا برایمان قابل هضم نبود که همچین پسرهایی دنبال این طور دخترها برای زندگیشان باشند!
این وسط استادمان خاطره ای را از خودش تعریف کرد:
ایشان تعریف میکردند من در فلان دانشگاه مشاور دانشجوها بودم
روزی دختری که قبلا هم با او کلاس داشتم وارد اتاقم شد ، سر و وضع مناسبی از لحاظ حجاب نداشت ، سر کلاس هم که بودیم مدام تیکه می انداخت و با پسرا کل کل می کرد و بگو بخند داشت ، دختر شوخی بود و در عین حال ظاهر شادی داشت.
سلام کرد گفت حاج آقا من میخواستم در مورد مسئله ایی با شما صحبت کنم ، اجازه هست؟
گفتم بفرمایید و شروع کرد به تعریف کردن . راستش حاج آقا توی کلاس من خاطر یه پسرَ رو میخوام ، ولی اصلا روم نمیشه بهش بگم ، میخوام شما واسطه بشید و بهش بگید ، آخه اونم مثل خودم من خیلی راحت باهام صحبت میکنه و شوخی میکنه ، روحیاتمون باهم می خوره ، با همه بگو بخند داره ، خیلی راحت تر از دختر های دیگه ای که در دانشکده هستن بامن ارتباط برقرار میکنه و حرف میزنه ، از چشم هاش معلومه اونم منو دوست داره ، ولی من روم نمیشه این قضیه رو بهش بگم ، میخواستم شما واسطه بشید و این قضیه رو بهش بگید."
حرفش تمام شد و سریع به بهانه ایی که کلاسش دیر شده از من خداحافظی کرد و رفت . در را نبسته همان پسری که دختر بخاطر او بامن سر صحبت رو باز کرده بود وارد اتاق شد ، به خودم گفتم حتما این هم بخاطر این دخترک آمده ، چقدر خوب که خودش آمده و لازم هم نیست من بخواهم نقش واسطه رو بازی کنم!
پسر حرفش رو اینطور شروع کرد که من در کلاسهایی که می رم ، دختری چشم من رو بد جور گرفته ، میخوام بهش درخواست ازدواج بدم ، ولی اصلا روم نمیشه و نمی دونم چطوری بهش بگم!
بهش گفتم اون دختر کیه ؟ گفت خانم فلانی!
چشم هام گرد شد
دختری رو معرفی کرد که در دانشکده به «مریم مقدس» معروف بود ...
گفتم تو که اصلا به این دختر نمی خوری ، من باهاش چندتا کلاس داشتم ، این دختر خیلی سرسنگین و سر به زیر ِ، بی زبونی و حیائی که اون داره من تا الان توی هیچ کدوم از دخترهای این دانشکده ندیدم ، ولی تو ماشاءالله روابط عمومیت بیسته! فکر میکنم خانم فلانی (همون دختری که قبل از این پسر وارد اتاق شد و از من خواست واسطه میان او و این پسر شوم) بیشتر مناسب شما باشه!
نگذاشت حرفم تمام شود و شروع کرد به پاسخ دادن:
"من از دختر هایی که خیلی راحت با نامحرم ارتباط برقرار میکنن بدم میاد
من دوست دارم زن زندگی ام فقط مال خودم باشه
دوست دارم بگو بخند هاشو فقط با مرد زندگیش بکنه
زیبایی هاش فقط مال مرد زندگیش باشه
همه درد و دل هاشو با مرد زندگی ش بکنه
حالا شما به من بگید با دختری که همین الان و قبل از ازدواج هیچی برای مرد آینده اش جا نذاشته من چطوری بتونم باهاش زندگی کنم؟!
من همون دختر سر به زیر سرسنگینی رو میخوام که لبخندشو هیچ مردی ندیده
همون دختری رو میخوام که میره ته کلاس میشینه و حواسش به جای اینکه به این باشه که کدوم پسر حرفی میزنه تا جوابش رو بده چار دنگ به درسش و نمراتش عالی!
همون دختری که حجب و حیاءش باعث شده هیچ مردی به خودش اجازه نده باهاش شوخی کنه و من هم بخاطر همین مزاحم شما شدم ، چون اونقدر باوقاره که اصلا به خودم جرات ندادم مستقیم درخواستم رو بگم."
حجاب زیباست ولی…
.شهیدی گفت:
«خواهرم…تو در سنگر حجاب مدافع خون منی…»
.شهید دیگری گفت:
«خواهرم… استعمار از سیاهی چادر تو بیشتر از سرخی خون من می ترسد…»
.یادمان باشد که تا ابد مدیون این شهدائیم...
شهدایی که لباس و نوع شلوار و مُد روز برایشان معنایی نداشت…
حجاب هم فرهنگی است که مُد روز و مدلهای مختلف بر نمیدارد…
.بانوی خوبم !
.فلسفـه حجاب
تنها به گنـاه نیفتـادن مردهـا نیست!
.که اگر چنین بود ،
چرا خدا تو را با حجـاب کامل
به حضور میطلبد در عاشقانه ترین عبادتت؟!
.جنـس تو با حیـا خلق شده...
رعایت حجاب تو شرط انتظار حجت ابن الحسن (عج) است.
حجاب تو هم زمینه ساز ظهور مهدی زهراست...
پاکی تو قلب امام زمانت ««ارواحنا فداه را شاد می کند»»..
️ ألـلَّـھُــــــمَــ ؏َـجــــــــــِّـلْ لِوَلــــــیِـڪْ ألــــــــــْـفـــــَـرَج
همانقدر که زن را باید فهمید،مرد راهم باید درک کرد
همانقدر که زن بودن میخواهد
مرد هم اطمینان میخواهد
همانقدر که باید قربان صدقه روی ماه زن رفت،باید فدای خستگی های مرد هم شد
همانقدر که باید بی حوصلگی های زن را طاقت آورد
کلافگی مرد را باید فهمید
این -من-را زمین بگذار!
مــــــا که شدی دیگر مرد بودن یا زن بودن نیست که نمایان است
این - ما - معنا دارد
این که تا کجا زنانگی هایت را پای مردت بریزی
اینکه تا چه حد مردانه بانوی خانه ات را بپرستی
همانقدر که پشت فریادها و بغض های یک زن دلتنگی نمایان است
پشت سکوت و بی تفاوتی مرد هم بی تابی نمایان
تمام کاسه کوزه هارا به پای اخم مردت نشکن دخترک
مردها گاهی اخمشان هزار معنا دارد غیر از انچه که در خیال تو میگذرد
مرد قصه ، مردانه پای بهانه هایش به ایست
ما زن ها وقتی تمام خود را در یک چهار دیواری
باتو تقسیم میکنیم
دنیا راهم که بیاورند بگذارند جلوی چشممان
تنها تورا میبینیم
تنها تورا میخواهیم
همانقدر که زن باید باشد
مردهم باید باشد
اینجا من نیست، تو نیست
همه اش میشود ما
چادری شدن الهام چرخنده ...احسنت
لبیک یازهرا (س)
خیلی لایک +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
پسر گفت:
حجابتو رعایت کن،
دیدن زیباییهای تو منو به گناه میندازه!
دختر گفت:
چشماتو درویش کن!
مگه من باید به خاطر تو خودمو محدود کنم؟!
پسر گفت:
طبیعت من نگاه کردن و لذت بردن از زیباییهاست.
دست خودم نیست
دختر گفت:
طبیعت منم نشون دادن زیباییهامه.
دختر اگه جلوه گری نکنه که دختر نیست
پسر گفت:
خوب جلوه گریتو بذار برای شوهرت.
این طوری منو هم به گناه نمیندازی
دختر گفت:
تو نگاه هوس آلودتو بذار برای همسرت.
این طوری منو هم محدود نمی کنی
پسر گفت:
اگه همسر نداشتم چی؟
اگه نتونستم ازدواج کنم چی؟
اگه بعد از ازدواج تو خیابون چشمم به تو افتاد چی؟
مگه می تونم چشمامو ببندم؟
دختر گفت:
اگه منم نتونستم ازدواج کنم چی؟
برای کی جلوه گری کنم؟
پسر گفت:
خدا گفته خودتو بپوشونی.
خدا گفته به صبر و نماز پناه ببری.
خدا گفته با ایمان و عبادت فقط برای او جلوه گری کنی
دختر گفت:
خدا گفته تو هم چشماتو کنترل کنی.
پیامبر گفته نگاه تو به من تیری زهر آلوده از طرف شیطان.
گفته برای کنترل خودت روزه بگیری
پسر گفت:
اما باور کن با وجود جلوه گری تو کنترل نگاه برای من خیلی سخته.
انصاف نیست که تو خودتو نپوشونی و از من انتظار داشته باشی نگات نکنم.
دختر گفت:
تو هم اگه نگاهتو کنترل نکنی پوشیدن این همه لباس برام خیلی سخته.
انصاف نیست تو به من نگاه کنی و از من انتظار داشته باشی جلوه گری نکنم.
پسر گفت:
اما اگه تو جلوه گری نکنی من دیگه دلیلی برای نگاه بهت ندارم
دختر گفت:
تو هم اگه نگاه نکنی من دیگه دلیلی برای جلوه گری برات ندارم
پسر خوب! دختر گل!
بهتر نیست که هر دو تون همدیگه رو درک کنین؟
بهتر نیست که هر دو تون برای عفت عمومی تلاش کنین؟