فیلم جدید لو رفته از #قالیباف در حال آب تنی و تفریح تو ملک نجومیش
انقدر عجیبه که فکر میکنی ایران نیست، فوتوشاپ نیست
نمی دونم حالا چه جوری از قالیباف دفاع کنیم؟؟؟
فیلم جدید لو رفته از #قالیباف در حال آب تنی و تفریح تو ملک نجومیش
انقدر عجیبه که فکر میکنی ایران نیست، فوتوشاپ نیست
نمی دونم حالا چه جوری از قالیباف دفاع کنیم؟؟؟
نامش حبیب است؛ حبیب الله عبدالهی. ما ولی مثل دوستانش «آقا حبیب» صدایش میزنیم. قرارمان با آقا حبیب ساعت 11 است. کمی دیرتر خودمان را میرسانیم جلوی واحد اول ساختمانی که نامش «مادر» است، در یکی از محلههای گلشهر. از «ویلچرِ» جلوی ساختمان میفهمیم که آدرس را درست آمدهایم. مادرِ آقا حبیب، مهربانانه به داخل خانه تعارف مان می کند. همة تزئین روی دیوار خانه فقط دو قاب عکس است؛ یکی تصویر پدر آقا حبیب با ته چهرهای شبیه چمران و لباس نظامی و دیگری تصویری از امام و رهبر.
میرویم توی اتاق آقا حبیب که روی تختش دراز کشیده. به احترام ما نیم خیز میشود و با همه مان دست میدهد و احوال پرسی میکند؛ با همان دستی که انگشت اشارهاش چند روز پیش در گوشهای از دنیا جا ماند و تنهایش گذاشت.
آقا حبیب متولد تیر 67 است و تا 3 سالگی مشهد بوده و مثل 2 تا از برادرها مداحی می کرده. میگوید: «ما چند نفر بودیم که با هم رفاقت چند ساله داشتیم. همیشه منتظر این روزها بودیم. می خواستیم بدانیم توی تکرار قطعی تاریخ کی نوبت امتحان ما می شود. میخواستیم بدانیم حرف و عمل مان یکی هست یا نه.»
دوست آقا حبیب برای مان چای میآورد؛ اسمش مرتضی است. میگوید از بین همه بچهها رفاقت آقا حبیب و «محمد اینانلو» یک چیز دیگر بود. میگوید با هم بزرگ شدند، همکلاس بودند و هم محلهای و هم راز و هم آرزو.
آقا حبیب میگوید: «به خانواده نگفته بودم که میروم. نمی دانم کدام شیر پاک خورده ای اما به برادر بزرگترم خبر داده بود؛ به آقا مجید.» می گوید: «3 هفته بود که سر کار نرفته بودم. برادرم فهمیده بود دوره آموزشی میروم. یک شب صدایم زد و گفت: من مخالفم! آن شب تا ساعت 2، زیر باران، توی گلزار شهدای فدک راه رفتیم و حرف زدیم.»
آن شب آقا حبیب از زمین و آسمان برای برادرش حرف زد؛ از آرمان گفته بود و از جریان مقاومت اسلامی، از راهی که امام آغاز کرده بود؛ از مبارزه، از دفاع. خودش میگوید: دست آخر برادرم تسلیم شد و گفت: «برو!»
آقا حبیب اما برای رفتن بیش از برادر، باید مادر را راضی میکرد. باید از مادر اجازه می گرفت تا دلش قرص شود. مادر وقتی فهمیده بود حبیبش میخواهد برود، فقط یک جمله گفته بود: «بیخود کرده!» و آقا حبیب هم فقط یک سوال از مادر کرده بود: «اگر فردای قیامت جلوی حضرت زهرا (س) ازت پرسیدند، چرا 4 تا پسر داشتی، یکی را نفرستادی برای دفاع چه میگویی؟» و مادر گفته بود: «راضیم به رضای اهل بیت» و رخصت داده بود به رفتن حبیبش.
آقا حبیب رفته بود سوریه؛ با محمد اینانلو و چند نفر دیگر که بهشان میگفتند: گروه «جی 11». جمعی شاد و سرزنده؛ با شوخی های مجاز و منشوری! آقا حبیب می گوید: «جنس خاطراتی را که توی کتاب ها درباره بچه های دفاع مقدس خوانده و شنیده بودم، توی سوریه زندگی کردم.»
چند روز بعد برای آقا حبیب و رفقایش زمان «تکرار تاریخ» فرا می رسد؛ 21 دی؛ لحظة عملیات. آقا حبیب می گوید: «عملیات ما ایذایی بود؛ عملیات فریب. باید حواس دشمن را پرت می کردیم تا زمان عملیات اصلی شود.»
محمد اینانلو تیربارچی بود و آقا حبیب کمکش. هر دو منتظر و چشم به راه لحظه موعود. تک تیراندازهای دشمن، تپه های «خان طومان» را هدف می گیرند. یکی از بچه های تیربارچی شهید می شود. فرمانده داوطلب می خواهد. محمد و آقا حبیب پیش قدم می شوند. خودشان را به بالای تپه می رسانند. صدای صفیر گلوله گوش شان را پر می کند. محمد مدام جایش را عوض می کند. گلولة تک تیرانداز اما او را نشانه می رود. آقا حبیب فکر می کند رفیقش شهید شده؛ برادرش تنهایش گذاشته. چشمانش خیس می شود. محمد اما زنده است. لبانش تکان می خورد. آقا حبیب صدای «یا زهرا»یش را می شنود. می دود سمتش. هر طور شده چند متر عقب می کشدش. با محمد حرف می زند. می کوشد بخنداندش. خاطرات را برایش زنده می کند. زمان را می کُشد تا او را عقب بکشد. کمی بعد که محمد را سوار تویوتا می کند خیالش راحت می شود. آقا حبیب فکرش را هم نمی کرد که قرار است چند دقیقه دیگر توی تویوتایی که او، محمد و 12 نفر دیگر نشسته اند، یک موشک «کورنِت» لعنتی اصابت کند تا همه شهید شوند؛ همه جز او؛ جز نیمی از او؛ نیمی از جسم او که سمت راستش سوخته؛ سوی یک چشمش رفته و گوشت تنش ریخته. می گویند مادرش او را به سختی شناخته و چند روز طول کشیده تا «حبیبش» را به جا بیاورد.
روی دیوار اتاق آقا حبیب، عکسی هست از محمد اینانلو و دختر یک ساله اش. عکس دیگری هم هست که در آن هر دو رفیق رو به دوربین لبخند زدهاند. آقا حبیب میگوید: «بیشتر شبها خوابش را میبینم. راستی چند روز پیش تولد «محمدم» بود.»
پدر محمد برای پسرش مراسم می گیرد. بچه ها جمع می شوند. با اینکه دکتر قدغن کرده، آقا حبیب برای رفیق رفته اش نوحه می خواند و اشک می ریزد. مثل همة غروب های بعد از «محمد» که با آهنگ «کجایی» محسن چاوشی آرام می شود. آقا حبیب می گوید: توی دیدار رهبر انقلاب با مدافعان حرم، عکس سلفی خودش و محمد را به آقا داده و درخواست کرده که دعایی روی آن بنویسند؛ عکسی که رویش نوشته شده بود: «رفیقم کجایی؟»
از ساختمان «مادر» که بیرون می آییم، هیچ کدام حرفی نمی زنیم. توی ماشین چشمم به دوربین عکاس مان می افتد. دارد عکس هایی را که گرفته مرور می کند. صورت آقا حبیب توی همه عکس ها با لبخند است. انگار نه انگار هنوز 150 ترکش توی صورتش جا خوش کرده اند و هر از گاهی بازی در می آورند؛ 150 ترکش بازیگوش، یادگار آن موشک لعنتی.
از آغاز جنگ سوریه با گروههای تروریستی حدود شش سال میگذرد. در این سالها رزمندگان زیادی از کشور های مختلف خود را برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) و مبارزه با طرفداران اسلام آمریکایی به این سرزمین رساندند.
بسیاری نیز در حین مبارزه به شهادت رسیدند که به شهدای مدافع حرم شناخته میشوند. آنچه خواهید دید تنها گوشهای است از تصاویر فرزندان این سربازان اسلام که امسال نوروز را بدون حضور پدر برگزار خواهند کرد.
مردانی که برای دفاع از حرم به سوریه میروند یار و دیار و فرزندانشان را میگذارند و برای خدا وارد میدان میشوند و مردانه میجنگند.
رئیس جمهور سابق در دیدار با جمعی از دانشجویان دانشگاههای مختلف تهران تاکید کرد که ملت بزرگ و انقلابی ایران با عبور از موانع و پیچ و خم های فراوان و کسب تجربیات ارزنده در طول 37 سال گذشته اینک بالنده تر و مستحکم تر از همیشه گامهای خود را به سوی اهداف متعالی به پیش می برد.
وی که درباره آرمانهای انقلاب برای دانشجویان سخن می گفت افزود: ملت صلح طلب و نیک اندیش ایران همواره به مواضع شفاف و شجاعانه خود در قبال مسائل منطقه ای و جهانی افتخار می کند و امروز نیز در جهان به عنوان پرچمدار راستین عدالت خواهی و حق طلبی شناخته می شود.
رئیس جمهور سابق از ملت ایران به عنوان یک ملت آبدیده در کوران حوادث مختلف یاد کرد و افزود: مردم ایران با آرمانهای گرانسنگ انقلاب که بالاترین و ارزشمندترین آرمانهای اصیل انسانی است پیوندی ناگسستنی برقرار کرده اند و با وجود همه تلاشهای به عمل آمده از سوی شیطان به هیچ قیمتی از تحقق اهداف متعالی خود که متضمن سعادت بشر است کوتاه نخواهند آمد.
احمدی نژاد در توضیح راجع به مطالب یکی از حضار درباره سپاه پاسداران انقلاب اسلامی این نهاد انقلابی را یادگار ارزشمند امام راحل (ره) و برآمده از متن مردم و انقلاب عظیم ملت، متعلق به کشور و در خدمت مردم و انقلاب توصیف کرد و گفت جایگاه پاسداران انقلاب رفیع تر از آن است که با سخن یا عمل نادرست افراد یا گروهها مخدوش شود.
رئیس جمهور سابق تصریح کرد که سپاه پاسداران در عمر با برکت خود منشا خدمات فراوان و کم نظیری به ملت ایران بوده و بویژه در دوران دفاع مقدس با تقدیم دهها هزار شهید، جانباز و آزاده سهم بزرگی را در صیانت از انقلاب، تمامیت ارضی کشور و استقلال ملت ایران برعهده داشته و در آینده نیز خواهد داشت.
وی به سخنان امام راحل(ره) که فرمودند اگر سپاه نبود کشور هم نبود، اشاره کرد و گفت: پاسداران انقلاب در دل و اندیشه مردم و در متن انقلاب و کشور جای گرفته اند و مانند دیگر فرزندان ملت در نیروهای مسلح و ارتش جمهوری اسلامی ایران پشتیبان نیرومندی برای ملت در خدمت کشور و آرمانهای بلند الهی و انسانی انقلاب خواهند بود.